غصه قابل فراموشی یا تبدیل به غیر نیست . مثل مزه ایست که اگر یکبار رفت
لای دندان هایت ، دیگر فراموشش نخواهی کرد
غصه مثل وقتی نیست که سرت را محکم میکوبی گوشه پنجره ، مثل
وقتی نیست که پاهایت را میگذاری روی شیشه های شکسته ی روی زمین و خون جاری می شود
. تمام این ها با یک پماد و قدری دقت خوب میشوند و دیگر تکرار نمی شوند
اما غصه ، غصه ی تنها بودن ،
غصه ی دیده نشدن ، غصه ی فهمیده نشدن ، نه خوب میشود نه راحتت میگذارد ... مثل
وقتی که بزرگترین آرزویت اینست که کسی از راه برسد و از ته دل بپرسد : خوبی تو ؟
.
راستی ، خوبی تو ؟
خیلی قشنگ بود...
راستی خوبی تو!؟
مرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررسی
نچ،،راستش این روزا اصلا خوب نیستم