تمام شعرهای دنیا

یک رفتن هایی هست 

که تمام شعرهای دنیا را به پایش بریزی

برنمی گردد!

خــُـدآ مــی دآنـَــد...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ســـایـــﮧ خاطراتـَتـــــ ..

  ســـایـــﮧ خاطراتـَتـــــ ..

 سَنگــینــے میـــڪــند بر هُجـــومـِ لــَــحظــــﮧ هـــایم

  لَحظـــﮧ ــهایـــے ڪـﮧ پُـــر از نـَبودنـتــــ شُـــــد ـﮧ ..

هَر چـﮧ تــــو بگویـے!...

باشـב هَر چـﮧ تــــو بگویـے!...

کَمـے زما
טּ مے خواهَم...

هَر وَقت توانسِتم نَفس کِشیـ
בَטּ را فَراموش کُنـم ...

تو را هَم اَز یا
ב خواهَم بُرב...!!!

کـنـار هــم بــودن

وقـتـی کـسی رو پـیـدا کــردی ؛

کــه کنـارش بــدون هـیچ دلـیـلـی ،

فـقـط بـه خـاطـر ایـنـکه کـنارشـی ! خـوشـحـالــی ….

دیـگه بـه درک کـه بـقیـه چـی مـیـگـن !

کـنـارش بـاش و از کـنـار هــم بــودن لـــذت بـبـر

 

دلتنگی

کــاش مـی شــد

 جای مـن بــاشی تا بــدانی که

 چــه حـسی دارد وقتـی 

دلم بــرای کـسی مـثل تـو تـنگ می شــود


میخواستم...

می خواستم نقطه عطفی ، در زندگی تو باشم

اما شدم نقطه چینی ، در دفتر خاطراتت ...


برای یک نفر که زودتر از اون چیزی که میگفت،رفت وتنهام گذاشت...

فاصلتون رو با آدما رعایت کنید

 

آدما یهو میزنن رو ترمز اونوقت شما مقصری


تنهایی

تمام جهنم واقعی،

در یک کلمه وجود دارد:

تنهایی

گاهی

گـــــاهی نـــــه گریـــــه آرامت می کنــــد

و نـــــــــــه خنــــــــده

نــــــــه فریـــــــــاد آرامــت می کنــــــــد

 نـــــــه سکــــــــوت

آنجـــــاست کـــــه بـــا چشمانی خیس

رو بـــه آسمـــــان می کنی و می گویی

خدایــــــا 

تنهـــــا تــــو را دارم 

  تنهـــــــایم مگـــــــذار

اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود...


به خودت این فرصت را بده تا بگویی:

«مرا ببخش»،
«
متاسفم»،
«
خواهش میکنم»،
«
ممنونم»

و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن.

هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری.

خودت را مجبور به بیان آنها کن.به دوستان و همه‌ء آنهایی که دوستشان داری،بگو چقدر برایت اهمیت دارند

.اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود...

 

 

گابریل گارسیا مارکز 

قفس چشم های تو

پرواز هیچ پرنده ای را حسرت نمی برم

وقتی قفس، چشم های تو  باشد

می‌گویند...

می‌گویند تنهایی پوست آدم را کلفت می‌کند 

می‌گویند عشق دل آدم را نازک می‌کند

می‌گویند درد آدم را پیر می‌کند 

آدم‌ها خیلی چیزها می‌گویند ،‌

و من،‌ امروز

کرگدن دل‌نازکی هستم که پیر شده است !


بلاتکیلف

بلاتکیلف یعنی من

وقتی مشق هر شبم

نوشتن از عشق کسی است

که نه می گوید برو

و نه ماندنم را می خواهد

 

کاظم خوشخو

 

خاطرات روزهای با تو را

خاطرات روزهای با تورا

چطور فراموش کنم؟

وقتی خود من

یکی از خاطرات آن روزهایم

 

کاظم خوشخو


تو

تو

نیمه ی گمشده ی من نیستی

تو

همه ی گمشده ی منی

هر دو با هم

نمی گویم شایسته ی پُر کردن تنهایی ات هستم

دستت را به من بده

تا هر دو با هم تنها باشیم

زلزله

                                             شبیه شهری شده ام

این روزها

که آوار کرده زلزله

تمام هستی اش را