غصّه‌ی یک قاصدک

در کنار دلِ سنگ ،
برگ خشکی به شقایق میگفت :
قصّه‌ی غصّه‌ی یک قاصدک ِ بی مقصود ،
باد را برپا کرد …

آرش منتظری

نه نیروی ارتکاب گناه داریم و نه قدرت اجرای ثواب

ما به ندرت برای کسانی که از ما بهترند راز دل می‌گوییم. حتی از محضرشان می‌گریزیم. در مقابل، بیشتر اوقات اسرار خود را نزد کسانی اعتراف می‌کنیم که به ما شباهت دارند و در ضعفها و حقارتهایمان شریکند. بنابراین ما نمی‌خواهیم خودمان را اصلاح کنیم، یا بهتر شویم زیرا در این صورت ابتدا باید به حکم عجز و قصور خویش گردن نهیم. ما فقط می‌خواهیم که برحالمان رقت آورند و در راهی که می‌رویم تشویقمان کنند. خلاصه می‌خواهیم دیگر مقصر نباشیم و درعین حال برای تزکیه نفسمان هم قدمی بر نداریم. نه از وقاحت نصیب کافی برده‌ایم و نه از فضیلت. نه نیروی ارتکاب گناه داریم و نه قدرت اجرای ثواب.

چه فرقی میکند

چه فرقی میکند
باران ببارد ، نبارد
وقتی کسی نیست که با تو
قدم بردارد …

آرش منتظری

عشق یعنی


عشق یعنی دو سکوت ،
که به هم مینگرند
عشق یعنی نگران بودن یک برگ ، در فصل خزان
عشق یعنی نگران ، عشق یعنی نگران …

آرش منتظری

 

زندگی

زندگی بادکنکی ست
باد باید کرد و فرستاد هوا



http://ppi.blogfa.com/


دلم یک


دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید : خانه را ول کن بگو من کِی ، کجا باشم؟

توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد..

هر آدمی توی زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهد 
یک نفر که بی‌قید و شرط عاشقش باشد 
یک نفر که با او، خود خودش باشد، بی‌هیچ نقابی ! 
یک نفر که بی‌هراس از موهای ژولیده و صورت رنگ پریده‌ات، با‌‌ همان قیافه به آغوشش پناه ببری، و سر روی شانه‌هایش بگذاری... 

زن و مرد هم ندارد؛ توی زندگی مرد‌ها هم باید زنی باشد، که صورت ِ آفتاب خورده و عرق کرده و ته ریش نامنظمشان را به اندازه ی صورت هفت تیغه ی ادکلن زده دوست داشته باشد، شاید هم بیشتر.…

آدم‌ها توی یک زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهند که برایش درد دل کنند، بی‌آنکه بترسند، بی‌آنکه هراس داشته باشند از حرف‌هایشان یک نفر که آن‌ها را‌‌ همان طور که هستند دوست داشته باشد،‌‌ 

همان طور غمگین،‌‌ همان طور شیطان،‌‌ همان طور پر حرف؛‌‌ همان طور ساکت،‌‌ همان طور غُرغُرو و‌‌ همان طور شلخته! آدمی که وقت ِ آمدنش آرام شوی و مثل چشمه از حرف‌های نگفته قُل قُل کنی و بجوشی... آدمی که ساعت ِ دیدارش بخواهی بدوی جلوی آینه که "نکند مقبولش نباشم" آدم ِ تو نیست ! 

توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد..

اینجا چقدر جای تو خالی ست...


میدانی؟هر بار که می ایستم

هر بار که زندگی میگذرد

هر بار... هر بار...

یادم می افتد هنوز چقدر حرفهای نزده داریم...

چقدر من

چقدر تو

هنوز کنار هم ننشسته ایم و

راستی!

اینجا چقدر جای تو خالیست...

 

یادم تو را فراموش!

هیچ بهانه ای نداشت!

دیگر پای ماندنی هم نداشت

یک بازی کودکانه را بهانه کرد

دلم را در دستان گذاشت

و گفت:

یادم تو را فراموش!

و رفت..

اشتباه می کردم!

من یک همراه میخواستم

و او فقط یک همبازی...

باشد

یادم تو را فراموش!

اما به دلی که 

یادت در خاطرش ماند

چه بگویم؟!


عشق یعنی هیولا



عاشق هر کسی که شدی اگه واقعا عاشقش باشی و دوستش داشته باشی دیگه نمیتونی فراموش ش کنی، واسه همینه که به نظر من عشق یعنی هیولا...تا وقتیکه کسی رو دوست نداشته باشی راحتی، اما همین که عاشقش شدی کوه غصه میاد سراغ ت !!


از متن کتاب من گنجشک نیستم _ مصطفی مستور


ما زنان وقتی عاشق می شویم...

ما زنان وقتی عاشق می شویم همه ی قلب و وجودمان را به مرد محبوبمان
می سپاریم آنگونه همه زیبایی ها و لذات دیگر در رابطه با او معنا می یابند ...

اما شما مردان وقتی عاشق می شوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار زن محبوبتان می گذارید .. بقیه را برای موفقیتها و کسب قدرتها و خودخواهی خود نگه می دارید.

حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم اما آنچه از شما
می خواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه
هوسبازی هایتان نکنید!

ما به همان سهم هر چند کوچک ... اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعیم ...

از کتاب جان شیفته /رومن رولان

برف می بارد

برف می بارد 

همه خوش حالند...

من غمگین،

ردپاهات را دارد می پوشاند برف


مثل منی برف

تو مثل منی برف

راه می‌روی و آب می‌شوی...

درد دل

بعضی درد دلها گوش نمی خواهد

گوشه ی آغوش می خواهد...