توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد..

هر آدمی توی زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهد 
یک نفر که بی‌قید و شرط عاشقش باشد 
یک نفر که با او، خود خودش باشد، بی‌هیچ نقابی ! 
یک نفر که بی‌هراس از موهای ژولیده و صورت رنگ پریده‌ات، با‌‌ همان قیافه به آغوشش پناه ببری، و سر روی شانه‌هایش بگذاری... 

زن و مرد هم ندارد؛ توی زندگی مرد‌ها هم باید زنی باشد، که صورت ِ آفتاب خورده و عرق کرده و ته ریش نامنظمشان را به اندازه ی صورت هفت تیغه ی ادکلن زده دوست داشته باشد، شاید هم بیشتر.…

آدم‌ها توی یک زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهند که برایش درد دل کنند، بی‌آنکه بترسند، بی‌آنکه هراس داشته باشند از حرف‌هایشان یک نفر که آن‌ها را‌‌ همان طور که هستند دوست داشته باشد،‌‌ 

همان طور غمگین،‌‌ همان طور شیطان،‌‌ همان طور پر حرف؛‌‌ همان طور ساکت،‌‌ همان طور غُرغُرو و‌‌ همان طور شلخته! آدمی که وقت ِ آمدنش آرام شوی و مثل چشمه از حرف‌های نگفته قُل قُل کنی و بجوشی... آدمی که ساعت ِ دیدارش بخواهی بدوی جلوی آینه که "نکند مقبولش نباشم" آدم ِ تو نیست ! 

توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد..

اینجا چقدر جای تو خالی ست...


میدانی؟هر بار که می ایستم

هر بار که زندگی میگذرد

هر بار... هر بار...

یادم می افتد هنوز چقدر حرفهای نزده داریم...

چقدر من

چقدر تو

هنوز کنار هم ننشسته ایم و

راستی!

اینجا چقدر جای تو خالیست...

 

یادم تو را فراموش!

هیچ بهانه ای نداشت!

دیگر پای ماندنی هم نداشت

یک بازی کودکانه را بهانه کرد

دلم را در دستان گذاشت

و گفت:

یادم تو را فراموش!

و رفت..

اشتباه می کردم!

من یک همراه میخواستم

و او فقط یک همبازی...

باشد

یادم تو را فراموش!

اما به دلی که 

یادت در خاطرش ماند

چه بگویم؟!


عشق یعنی هیولا



عاشق هر کسی که شدی اگه واقعا عاشقش باشی و دوستش داشته باشی دیگه نمیتونی فراموش ش کنی، واسه همینه که به نظر من عشق یعنی هیولا...تا وقتیکه کسی رو دوست نداشته باشی راحتی، اما همین که عاشقش شدی کوه غصه میاد سراغ ت !!


از متن کتاب من گنجشک نیستم _ مصطفی مستور


ما زنان وقتی عاشق می شویم...

ما زنان وقتی عاشق می شویم همه ی قلب و وجودمان را به مرد محبوبمان
می سپاریم آنگونه همه زیبایی ها و لذات دیگر در رابطه با او معنا می یابند ...

اما شما مردان وقتی عاشق می شوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار زن محبوبتان می گذارید .. بقیه را برای موفقیتها و کسب قدرتها و خودخواهی خود نگه می دارید.

حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم اما آنچه از شما
می خواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه
هوسبازی هایتان نکنید!

ما به همان سهم هر چند کوچک ... اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعیم ...

از کتاب جان شیفته /رومن رولان

برف می بارد

برف می بارد 

همه خوش حالند...

من غمگین،

ردپاهات را دارد می پوشاند برف


مثل منی برف

تو مثل منی برف

راه می‌روی و آب می‌شوی...

درد دل

بعضی درد دلها گوش نمی خواهد

گوشه ی آغوش می خواهد...


مهم نیست که ...

مهم نیست که فردا چی میشه ! مهم اینه که امروز ، " دوستت دارم " . .

مهم نیست فردا کجایی ! مهم اینه هر جا که باشی ، " دوستت دارم " . .

مهم اینه که تا ابـــــــــــد " دوستت دارم " . . .

مهم نیست قسمت چیه ! مهم اینه که قسمت شد ، " دوستت داشته باشم "

گاهی باید یاد گرفت،



گاهی باید یاد گرفت،

همیشه دلی که برایت میتپد ماندگار نیست
باید یاد گرفت که قدر بعضی از لحظه ها را بیشتر دانست
باید یاد گرفت گاهی ممکن است آنقدر تنها شوی که هیچ چشمی اتفاقی هم تو را نبیند !
ژوان هریس

نگو دوستت دارم

نگو دوستت دارم

انسان
این واژه را می شنود
واژه
از پوستش
ردمی شود
با نگاهی
پایین می رود
اسب های قلبش
شیهه می کشند
تندتر می دوند
بر سینه اش
محکم تر
سُم می کوبند

نگو دوستت دارم
انسان باور می کند
افسار اسب وحشی را
به دستت می دهد
به تو تکیه می کند
در آغوشت
اشک می ریزد
یال هایش را می دهد
تو شانه کنی
انسان باور می کند
و عشق
دردناک ترین اعتقاد است
اعتقادی که با سیلی
پاک نمی شود
با خیانت
قوت می گیرد
با اهانت
راسخ تر می کند

به انسان نگو
دوستت ندارم
ضربانش کند می شود
پای اسب هایش
می شکند
اسب ها
بر زمین می افتند
درد می کشند
انسان می باید
حیوان را 
راحت کند

انسان عرق می ریزد
اشکهایش
در بالشت
جمع می شود
عطر موهایت را
حبس می کند
نفس نمی کشد
بالشت را
روی سینه اش
میگذارد
به قلبش
گلوله می زند
بخار گرم
از گلوی اسب ها
بالا می رود
از دهانشان
بیرون می جوشد
سینه ی انسان
سبک می شود
اسب ها
به سمت کوهستان دور
می دوند
سم هایشان
صدا ندارد 
یال هایشان
یخ بسته
شیهه می‌کشند
صدایشان را
کوه
پس نمی‌دهد
عشق
از دست می رود 

انسان گناه دارد
نگو دوستت دارم
انسان باور می‌کند
نگو دوستت ندارم
.
.
.
رضاثروتی/ پاییز 1392

عشق را خاطره نکنیم...

عشق را خاطره نکنیم...که خاطره، ویران کردن حال است و ویران کردن حال، از میان بُردن ِ تنها بخش کاملا زنده و پرخون ِ زندگی: عشق.اگر دوست داشتن، به یک مجموعه خاطره ی مجرد تبدیل شود، دیگر این خاطرات از جنس ِ عشق و دوست داشتن نیستند و از آنجا که انسان، محتاج دوست داشتن است و دوست داشته شدن، در این حال، علیرغم زیبایی خاطرات، انسان محتاج به دوست داشتنی نو  دوست داشتنی دیگر - نیازمند میشود و پناه میبرد و این، عشق نخستین را ویران میکند، بی آنکه شبه عشق دوم بتواند قطره ای از خلوص و عطر و رنگ و شفافی و جلای عشق نخستین _ یا تنها عشق _ را داشته باشد...

یک عاشقانه ی آرام __ نادر ابراهیمی

تمام شعرهای دنیا

یک رفتن هایی هست 

که تمام شعرهای دنیا را به پایش بریزی

برنمی گردد!

خــُـدآ مــی دآنـَــد...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ســـایـــﮧ خاطراتـَتـــــ ..

  ســـایـــﮧ خاطراتـَتـــــ ..

 سَنگــینــے میـــڪــند بر هُجـــومـِ لــَــحظــــﮧ هـــایم

  لَحظـــﮧ ــهایـــے ڪـﮧ پُـــر از نـَبودنـتــــ شُـــــد ـﮧ ..

هَر چـﮧ تــــو بگویـے!...

باشـב هَر چـﮧ تــــو بگویـے!...

کَمـے زما
טּ مے خواهَم...

هَر وَقت توانسِتم نَفس کِشیـ
בَטּ را فَراموش کُنـم ...

تو را هَم اَز یا
ב خواهَم بُرב...!!!

کـنـار هــم بــودن

وقـتـی کـسی رو پـیـدا کــردی ؛

کــه کنـارش بــدون هـیچ دلـیـلـی ،

فـقـط بـه خـاطـر ایـنـکه کـنارشـی ! خـوشـحـالــی ….

دیـگه بـه درک کـه بـقیـه چـی مـیـگـن !

کـنـارش بـاش و از کـنـار هــم بــودن لـــذت بـبـر

 

دلتنگی

کــاش مـی شــد

 جای مـن بــاشی تا بــدانی که

 چــه حـسی دارد وقتـی 

دلم بــرای کـسی مـثل تـو تـنگ می شــود


میخواستم...

می خواستم نقطه عطفی ، در زندگی تو باشم

اما شدم نقطه چینی ، در دفتر خاطراتت ...


برای یک نفر که زودتر از اون چیزی که میگفت،رفت وتنهام گذاشت...

فاصلتون رو با آدما رعایت کنید

 

آدما یهو میزنن رو ترمز اونوقت شما مقصری