چه چیز در این جهان ،
غریبانه تر از زنی است
که خودش را
و تنهایی اش را بغل میکند
و می پوسد
اما حاضر نیست دیگر کسی را دوست بدارد؟
تنهایی
نامِ دیگر پاییز است،
هرچه عمیقتر
برگریزانِ خاطرههاتْ بیشتر
از لیوانها
به لیوان شکسته فکر میکنی
از آدمها
به کسی که از دست دادهای
به کسی که به دست نیاوردهای
همیشه
چیزی که نیست
بهتر است...