چتر ت را بگشا...‏

گاهی باید چتر گشود
تا از هجوم کلمات وحشی و بیگانه
از قضاوت ها، تهمت ها، کنایه ها و ...‏
در امان ماند.

بگذار بگویند
محافظه کار... اهل مراعات... یا چه و چه

از بارش بی امان و تندِ باران های اسیدی که بهتر است...‏

عاقبت یک روز برفى، میروم و گم میشوم...‏

قرار بود برفى بیاید و مرا با خود ببرد...
قرار بود برفى بیاید و من
چترم را بردارم
بزنم به برف
تکه های روحم را
با آن ببارم
و

گم شوم...

زمستان از نیمه گذشته وُ
خبری از آن برف نیست...
پس من کجا گم شوم؟ چگونه؟


منبع:Pic & Poem

محو خاطره ای محو...

ببین چه بی صدا

رویای نیمه تمامم فرو میریزد
و من در بی جانی خاطره ام محو می شوم....

موج

من آن موجم که آرامش ندارم
به آسانی سر سازش ندارم  

همیشه در گریز و در گذارم 
نمیمانم به یک جا، بی قرارم...

آن‌م آرزوست....

 

  یک روز آخر؛

                پرنده و
                انسان و
                زمین، آشتی خواهند کرد..‏.
                روزی که؛
                مترسک های کاهی،
                نماینده های ما،
                بر زمین،
                نباشند...‏

آلبوم

آلبوم را ورق میزنم....
نگاهت جان میگیرد....
نه تو قصد رفتن داری،
نه من خیال دل کندن دارم....
فاصله خاک خورده،صفحه ها بی رحمانه تو را از من میگیرند....

....

چقدر سخته بخوای با آب خوردن
بغض سنگین ات را پائین بفرسی
         اما.................
یکدفعه اشک از چشمات جاری بشه....

گل باغ آرزوهات

خعلی سخته گل باغ آرزوهاتو تو یه باغ دیگه ببینی
اون وقت هزار بار خودت بشکنی و بگی:
    گل قشنگم، باغچه نو مبارک....