بسیار خسته ام


از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرِ آسمانم و آزرده ی زمین
امشب برای هرچه و هر کار خسته ام

دل خسته سویِ خانه تنِ خسته می کشم
وایا... از این حصارِ دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشیِ تقویمِ روی میز
از دنگ دنگِ ساعتِ دیوار خسته ام

از او که گفت: «یارِ تو هستم» ولی نبود
از خود که زخم خورده ام از یار خسته ام

با خویش در ستیزم و از دوست در گریز
از حالِ من مپرس که بسیار خسته ام


محمدعلی بهمنی

به همین لبخند ساده؛ بشکن این فاصله ها رو

در میان من و تو
فاصله هاست
گاه میاندیشم
میتوانی تو
به لبخندی
این فاصله را برداری...

هـر کـه رفـت ... بـه سـلامت


بــرای کسیــکه میــرود ؛
حــتی دســت هــم تــکان نمیــدهم
بــدرقـه ، آدم هـا را مــغرور تـر میـکند

هـر کـه رفـت ... بـه سـلامت

راستی ‌، خوبی تو ؟

غصه قابل فراموشی یا تبدیل به غیر نیست . مثل مزه ایست که اگر یکبار رفت لای دندان هایت ‌، دیگر فراموشش نخواهی کرد 


غصه مثل وقتی نیست که سرت را محکم می‌کوبی گوشه پنجره ‌، مثل وقتی نیست که پاهایت را میگذاری روی شیشه های شکسته ی روی زمین و خون جاری می شود . تمام این ها با یک پماد و قدری دقت خوب میشوند و دیگر تکرار نمی شوند 

اما غصه ‌، غصه ی تنها بودن ‌، غصه ی دیده نشدن ‌، غصه ی فهمیده نشدن ‌، نه خوب می‌شود نه راحتت می‌گذارد ... مثل وقتی که بزرگترین آرزویت اینست که کسی از راه برسد و از ته دل بپرسد : خوبی تو ؟
.
راستی ‌، خوبی تو ؟

امشب.........


امشب از آن شب هایی است که ، دلم هوای آغوشت را

کرده
افسوس

که جز پاهای بغل کرده ام مهمان دیگری ندارم .

مثل آن مسجد بین راهی


 مثل آن مسجد بین راهی تنهایم...

هر کس هم که می آید مسافر است می شکند .....

.هم نمازش را، هم دلم را ...

و میرود...

آدمی ست دیگر

خب آدمی ست دیگر,

دلش تنگ می شود,

حتی برای کسی که دو ساعت پیش برای اولین بار دیده ،

الان باید علامت تعجب بگذارم جلوی این جمله؟

آدم ها از یک جایی در زندگی ات پیدا می شوند که فکرش را نمی کنی,

از همانجا که گم می شوند,

تعدادشان هم کم نیست,

هی می آیند و می روند, اما

این تویی که توی آمدن یکی شان گیر می کنی,

و وای به حالت اگر که او فقط آمده باشد سلامی بکند و برود!




مهسا ملک مرزبان

مهمْ قصه‌ای‌ست که تمام شد!


با « یکی بود یکی نبود » شروع می‌شود این قصه
با یکی ماند یکی نماند، تمام.
یکی، من بودم یا تو؛ مهم نیست
مهمْ
قصه‌ای‌ست که تمام می‌شود!

رضا کاظمی

دیر آمدی...


دیر آمدی...

تمام شده ام دیگر...

بس که بلعیده ام اندوه نبودنت را...

اما!!!!!!

می بخـــــــــشمـــــــــت!

با آنکه هزار شب بی خوابی طلب دارم از تــو