امشب از آن شب هایی است که ، دلم هوای آغوشت را
کرده
افسوس
که جز پاهای بغل کرده ام مهمان دیگری ندارم .
محمدعلی بهمنی
در میان من و تو
فاصله هاست
گاه میاندیشم
میتوانی تو
به لبخندیاین فاصله را برداری...
بــرای کسیــکه میــرود ؛
حــتی دســت هــم تــکان نمیــدهم
بــدرقـه ، آدم هـا را مــغرور تـر میـکند
هـر کـه رفـت ... بـه سـلامت
غصه قابل فراموشی یا تبدیل به غیر نیست . مثل مزه ایست که اگر یکبار رفت لای دندان هایت ، دیگر فراموشش نخواهی کرد
امشب از آن شب هایی است که ، دلم هوای آغوشت را
کرده
افسوس
که جز پاهای بغل کرده ام مهمان دیگری ندارم .
مثل
آن مسجد بین راهی تنهایم...
هر کس هم که می آید مسافر است می شکند .....
.هم نمازش را، هم دلم را ...
و میرود...
خب آدمی ست دیگر,
دلش تنگ می شود,
حتی برای کسی که دو ساعت پیش برای اولین بار دیده ،
الان باید علامت تعجب بگذارم جلوی این جمله؟
آدم ها از یک جایی در زندگی ات پیدا می شوند که فکرش را نمی کنی,
از همانجا که گم می شوند,
تعدادشان هم کم نیست,
هی می آیند و می روند, اما
این تویی که توی آمدن یکی شان گیر می کنی,
و وای به حالت اگر که او فقط آمده باشد سلامی بکند و برود!
با « یکی بود یکی نبود »
شروع میشود این قصه
با
یکی ماند یکی نماند، تمام.
یکی،
من بودم یا تو؛ مهم نیست
مهمْ
قصهایست
که تمام میشود!
رضا
کاظمی
دیر آمدی...
تمام شده ام دیگر...
بس که بلعیده ام اندوه نبودنت را...
اما!!!!!!
می بخـــــــــشمـــــــــت!
با آنکه هزار شب بی خوابی طلب دارم از تــو