تو فکر یک سقفم؛ یک سقف بی روزن
یک سقفِ پابرجا؛ محکمتر از آهــن
سقفی که تنپوشِ هراسِ ما باشهتو سردی شبها؛ لباسِ ما باشه...
سلام فرناز جانسرنوشت را شکست میدهمخشت خشت جدایی رادایره می چینمآنقدر خشت های فراقت رابا ملات اشک صبورانهدایره در دایرهمثل دلتنگی ات تنگ می چینمتا نفس فراق را ببرمو درست در مرکز ثقلسرنوشت دوارمانروی ویرانه های جداییعاشقانهبا تو در آمیزم
سلام الهیییییییییییییی چه تصویر ماهیه آغاز دوست داشتن است. گرچه پایان راه ما پیداست من به پایان دگر نیاندیشم که همین دوست داشتن زیباست
سلام فرناز جان
سرنوشت را شکست میدهم
خشت خشت جدایی را
دایره می چینم
آنقدر خشت های فراقت را
با ملات اشک
صبورانه
دایره در دایره
مثل دلتنگی ات
تنگ می چینم
تا نفس فراق را ببرم
و درست در مرکز ثقل
سرنوشت دوارمان
روی ویرانه های جدایی
عاشقانه
با تو در آمیزم
سلام
الهیییییییییییییی چه تصویر ماهیه
آ
غاز دوست داشتن است. گرچه پایان راه ما پیداست
من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست