مثل منی برف

تو مثل منی برف

راه می‌روی و آب می‌شوی...

درد دل

بعضی درد دلها گوش نمی خواهد

گوشه ی آغوش می خواهد...


مهم نیست که ...

مهم نیست که فردا چی میشه ! مهم اینه که امروز ، " دوستت دارم " . .

مهم نیست فردا کجایی ! مهم اینه هر جا که باشی ، " دوستت دارم " . .

مهم اینه که تا ابـــــــــــد " دوستت دارم " . . .

مهم نیست قسمت چیه ! مهم اینه که قسمت شد ، " دوستت داشته باشم "

گاهی باید یاد گرفت،



گاهی باید یاد گرفت،

همیشه دلی که برایت میتپد ماندگار نیست
باید یاد گرفت که قدر بعضی از لحظه ها را بیشتر دانست
باید یاد گرفت گاهی ممکن است آنقدر تنها شوی که هیچ چشمی اتفاقی هم تو را نبیند !
ژوان هریس

نگو دوستت دارم

نگو دوستت دارم

انسان
این واژه را می شنود
واژه
از پوستش
ردمی شود
با نگاهی
پایین می رود
اسب های قلبش
شیهه می کشند
تندتر می دوند
بر سینه اش
محکم تر
سُم می کوبند

نگو دوستت دارم
انسان باور می کند
افسار اسب وحشی را
به دستت می دهد
به تو تکیه می کند
در آغوشت
اشک می ریزد
یال هایش را می دهد
تو شانه کنی
انسان باور می کند
و عشق
دردناک ترین اعتقاد است
اعتقادی که با سیلی
پاک نمی شود
با خیانت
قوت می گیرد
با اهانت
راسخ تر می کند

به انسان نگو
دوستت ندارم
ضربانش کند می شود
پای اسب هایش
می شکند
اسب ها
بر زمین می افتند
درد می کشند
انسان می باید
حیوان را 
راحت کند

انسان عرق می ریزد
اشکهایش
در بالشت
جمع می شود
عطر موهایت را
حبس می کند
نفس نمی کشد
بالشت را
روی سینه اش
میگذارد
به قلبش
گلوله می زند
بخار گرم
از گلوی اسب ها
بالا می رود
از دهانشان
بیرون می جوشد
سینه ی انسان
سبک می شود
اسب ها
به سمت کوهستان دور
می دوند
سم هایشان
صدا ندارد 
یال هایشان
یخ بسته
شیهه می‌کشند
صدایشان را
کوه
پس نمی‌دهد
عشق
از دست می رود 

انسان گناه دارد
نگو دوستت دارم
انسان باور می‌کند
نگو دوستت ندارم
.
.
.
رضاثروتی/ پاییز 1392

عشق را خاطره نکنیم...

عشق را خاطره نکنیم...که خاطره، ویران کردن حال است و ویران کردن حال، از میان بُردن ِ تنها بخش کاملا زنده و پرخون ِ زندگی: عشق.اگر دوست داشتن، به یک مجموعه خاطره ی مجرد تبدیل شود، دیگر این خاطرات از جنس ِ عشق و دوست داشتن نیستند و از آنجا که انسان، محتاج دوست داشتن است و دوست داشته شدن، در این حال، علیرغم زیبایی خاطرات، انسان محتاج به دوست داشتنی نو  دوست داشتنی دیگر - نیازمند میشود و پناه میبرد و این، عشق نخستین را ویران میکند، بی آنکه شبه عشق دوم بتواند قطره ای از خلوص و عطر و رنگ و شفافی و جلای عشق نخستین _ یا تنها عشق _ را داشته باشد...

یک عاشقانه ی آرام __ نادر ابراهیمی

دلتنگی

کــاش مـی شــد

 جای مـن بــاشی تا بــدانی که

 چــه حـسی دارد وقتـی 

دلم بــرای کـسی مـثل تـو تـنگ می شــود


قفس چشم های تو

پرواز هیچ پرنده ای را حسرت نمی برم

وقتی قفس، چشم های تو  باشد

می‌گویند...

می‌گویند تنهایی پوست آدم را کلفت می‌کند 

می‌گویند عشق دل آدم را نازک می‌کند

می‌گویند درد آدم را پیر می‌کند 

آدم‌ها خیلی چیزها می‌گویند ،‌

و من،‌ امروز

کرگدن دل‌نازکی هستم که پیر شده است !


بلاتکیلف

بلاتکیلف یعنی من

وقتی مشق هر شبم

نوشتن از عشق کسی است

که نه می گوید برو

و نه ماندنم را می خواهد

 

کاظم خوشخو

 

خاطرات روزهای با تو را

خاطرات روزهای با تورا

چطور فراموش کنم؟

وقتی خود من

یکی از خاطرات آن روزهایم

 

کاظم خوشخو


تو

تو

نیمه ی گمشده ی من نیستی

تو

همه ی گمشده ی منی

دوئل

برای نداشتنت

با خودم دوئل می کنم

یا می میرم

یا

می میرم

چرا نمی توانم عاشقت نباشم؟

از تنهایی

خسته شده ام

از رسیدن،

نا امید

از تو،

دلسرد

دلم به هیچ چیزی خوش نیست

اما

چرا نمی توانم عاشقت نباشم؟

نقطه ی اوج داستان

نقطه ی اوج داستان

جایی بود که تو

گفتی نه

و مردی که فکر می کرد

شخصیت اصلی داستان است

برای همیشه

سیاهی لشکر ماند

نقش اصلی تمام سکانس ها

روزهایم بی تو شب می شود

شب هایم بی تو روز

و این چرخه ی تکراری

فیلم بلند هفته هایم شده

تو هم چه خوب

نبودنت را بازی می کنی

کسی که در هیچ پلانی حاضر نمی شود و

نقش اصلی تمام سکانس ها است

درخت امن من

پرنده ای درونم

اوج می گیرد

برای سقوط ؛

اگر تو درخت امن من نباشی

شهاب

در عمیق ترین نقطه ی دریا

غرق شده ام

و از آن پایین

تو را می بینم که مثل شهابی

از آسمانم عبور می کنی

و من هر چه بیشتر آرزویت می کنم

بیشتر غرق می شوم

تو...

خدا

از رگ گردن،

 به من نزدیک تر است 

مثل تو 

که روی نقشه

دو بندِ انگشت 

از من فاصله داری!