بیا قرار بگذاریم که . . .

بیا قرار بگذاریم که . . .

هیچ وقت با هم قرار ی نداشته باشیم !

بگذار همیشه اتفاق بیافتد !...

این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم !

منتظر ِ یک اتفاق که " تــــو " را به " مـن " برساند

فعل لازم ومعتدی !

فعل  لازم ومعتدی !

چقدر دروغ نوشته اند در کتابهای فارسی امان !

رفتن که لازم نبود!

قانون زیر پا گذاشتن

گل های قالی هیچ گاه رشد نمی کنند

چون این قانون زیر پا گذاشتن است

مهربانی

بعضی از آدم ها انقدر نگاهشان

چشم هایشان

دست هایشان

مهربان است ..که دلت میخواهد

یکبار در حقشان بدی کنی و نامهربانی

و ببینی نگاهشان،چشم هایشان،دست هایشان

وقتی نامهربان میشود چگونه است

در نهایت حیرت تو

میبنی

مهربان تر میشوند انگار

بدیت را با خوبی

نامهربانی ات را با مهربانی

پاسخ میدهند

چقدر دلم تنگ است برای دیدن چنین ادم مهربانی

4Mrs. Radmanesh

چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند

معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی  ساده بیایی پایین

قصه تلخ مرا سرسره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آهای جاده

       چه کنیم با تو؟!‏
        جاده!

                          آدم‌ها را به ما می‎رسانی،

                          آدم‌ها را از ما می‎‏گیری...

جاده

دلم برای کودکیم تنگ شده

دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن
خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی
زمین همیشه سبز و کوههای همیشه قهوه ای
دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز
برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فلزی
برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی
دلم برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی کنار تخته

برای اولین زنگ مدرسه
برای واکسن اول دبستان
برای سر صف ایستادن ها
برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته
دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد
دلم برای ضربدر و ستاره
دلم برای ترس از سوال معلم
کارت صد آفرین
بیست داخل دفتر با خودکار قرمز
و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن کتاب و دفتر
دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت
دلم برای زنگ تفریح
برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها
برای لی‌لی کردن
دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم
برای اردو رفتن
برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن
دلم برای روزنامه دیواری درست کردن
برای تزئین کلاس
برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود
برای خنده های معلم و عصبانیتش
برای کارنامه.... نمره انضباط
برای مُهرقبول خرداد
دلم برای خودم
دلم برای دغدغه و آرزو هایم
دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده
نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم
کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟

تو فکر یک سقفم... سقفی برای ما... ‏

تو فکر یک سقفم؛
یک سقف بی ­روزن

یک سقفِ پابرجا؛ محکم­‏تر از آهــن

سقفی که تن­‏پوشِ هراسِ ما باشه
تو سردی شب­‏ها؛ لباسِ ما باشه
...

 

رفیق نیمه راه

کجایی ای رفیق نیمه راهم
 که من در چاه شبهای سیاهم
 نمی بخشد کسی جز غم پناهم
 نه تنها از تو نالم کز خدا هم

قصه گوی ِ رفتن ها...

جادّه
در انبوه مردمان
همیشه تنهاست؛
زیرا که دوست‌ش نمی‌دارند.

وصیت...

صدایم را برای باد می گذارم

و غبارم را برای هوا

اما دردم را

درد زمینی ام را

برای که بگذارم؟

اشکم را برای شبنم می گذارم

و لبخندم را شاید

برای رنگین کمان

عشقم را اما

عشق زمینی ام را

برای که بگذارم؟

 

                                                                                           منبع : Pic & Poem

دفتر خاطراتِ من و یاد تو

کـاش دفتـر خاطراتــم؛
چراغ جادو بود،
تا هر وقت از سـرِ دلتنگی؛
به رویش دست می کشیدم؛
تــو از درونش،
با آرزوی من، بیرون می آمدی...


دفتر خاطرات من و یاد تو
                                                                        
 
                               
منبع : Pic & Poem                            
 4Mrs. Radmanesh

قلاب قلبم

در سرزمینی که

 

حروف

 

ماهیانِ شناورند

 

در رودخانه ء شعر

 

حرفی به قُلابِ قَلبَم

 

گیر نمی کند

دلتنگی هایم

دلتنگی هایم


با صدای تپش های


قلب تو


پایان می یابند

من


خودم را


لحظاتم را


با صدای تو


کوک کرده ام

بیا

کوکم دارد تمام میشود!

عاشقانه ها و ضد عاشقانه ها

وقتی خدا از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت ، از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم ...

بادبادک

مهربانم
دیگر نگران تنهایی من نباش

این روزها
دل خوش به محبت غریبه ای هستم
و فانوسی که گهگاه تو برایم روشن می کنی

بیاندیش به بادبادک های بر باد رفته
و کوکانی که پشت چراغ های قرمز
به جای بادبادک معصومیتشان را به باد می دهند

ریاضیات

همیشه درریاضات ضعیف بودم

سالهاست دارم حساب می کنم چگونه

 من بعلاوه ی تو شد فقط من...


دیوار دلتنگی

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید،

نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی

بلکه برای اینکه ببینی چه کسانی اهمیت داده

 و به خود زحمت می دهند که این دیوار را بشکنند...

صرف فعل دوست داشتن

صرف فعل “دوست داشتن” بسیار سخت است:

گذشته اش که به هیچ وجه ساده نیست

حالش کاملاً اخباری ست

آینده اش هم شرطی . . .

دیشب

دیـشبـــ

قصـــه ات را

بــــرای کســـی میگفتــمــ ؛

بـــاز دوبـــاره

عـــاشقـتـــ شــدمــ…!!