برای
درخت های کنار جاده فرقی ندارد
کسی که در سفر است
می رود یا می آید
برای من اما فرق زیادی دارند
درختان مسیری که از تو دورم می کنند
و درختان مسیری که به تو نزدیکم
هر زمان که به آغوشی نیاز دارم آغوشت به روی من باز است .
زمانهایی را که به وجود یک دوست نیاز دارم دلت می فهمد .
زمانی که به آموختن درسی نیاز دارم چشمان بخشنده ات حالتی سختگیرانه و جدی به خود می گیرند .
قدرت و عشق تو مرا هدایت کرده و بال پرواز من بوده است .
مادرها در هر زمانی و هر مکانی و هر شرایطی که فرزندانشان به وجود شان نیاز دارند حاضرند حتی زمانهایی که اصلاً فرزندان دوست داشتنی نیستند .
روزگاری خواهد رسید...
همچنان که در آغوش دیگری خفته ای،
به یاد من ستاره ها را بشماری تا آرام شوی...
دلت هوایم را خواهد کرد،
به یاد خواهی آورد با هم بودنمان را...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را...
به یاد خواهی آورد اشکهایم را...
به یاد خواهی آورد حرفهایم را...
مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی :دلتنگت شدم....
کــاش مـی شــد جای مـن بــاشی تا بــدانی که چــه حـسی دارد وقتـی دلم
بــرای کـسی مـثل تـو تـنگ می شــود
…
*
همیشـــه هــوا تَـک نفـــــره نیسـت،
روزی تــو بَـرمـیگــَـردی
ابـــــــرهــا بـه خـــانـهیشـــان مـیرَوَنــــد!
ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده...
هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی...
حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد!
بعضی ها اصلا میایند
که بعدا فراموش شوندخوشبختی یعنی:
داشتن کسی که پشتیبانت باشه"هاروکی موراکامی"
دوستت دارمُ
با تو لج بازی نمیکنم !
مانند کودکان،
سَرِ ماهیها با تو قهر نخواهم کرد:
ماهیِ قرمز مالِ تو،
ماهیِ آبی مالِ من...
هر دو ماهی مالِ تو باشدُ
تو مالِ من !
…
مدت هاست که منتظر بهاریم
حالا
درختان شکوفه کرده اند
و پرندگان نغمه های بهارانه سر داده اند
گویی بهار آمده
اما انگار چیزی کم است
و من هنوز منتظر
چشم میاندازم به دور دست...
در کنار دلِ سنگ ،
برگ خشکی به شقایق میگفت :
قصّهی غصّهی یک قاصدک ِ بی مقصود ،
باد را برپا کرد …
ما به ندرت برای کسانی که از ما بهترند راز دل میگوییم. حتی از محضرشان میگریزیم. در مقابل، بیشتر اوقات اسرار خود را نزد کسانی اعتراف میکنیم که به ما شباهت دارند و در ضعفها و حقارتهایمان شریکند. بنابراین ما نمیخواهیم خودمان را اصلاح کنیم، یا بهتر شویم زیرا در این صورت ابتدا باید به حکم عجز و قصور خویش گردن نهیم. ما فقط میخواهیم که برحالمان رقت آورند و در راهی که میرویم تشویقمان کنند. خلاصه میخواهیم دیگر مقصر نباشیم و درعین حال برای تزکیه نفسمان هم قدمی بر نداریم. نه از وقاحت نصیب کافی بردهایم و نه از فضیلت. نه نیروی ارتکاب گناه داریم و نه قدرت اجرای ثواب.
عشق یعنی دو سکوت ،
که به هم مینگرند
عشق یعنی نگران بودن یک برگ ، در فصل خزان
عشق یعنی نگران ، عشق یعنی نگران …
دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید : خانه را ول کن بگو من کِی ، کجا باشم؟