برای درخت های کنار جاده فرقی ندارد


برای درخت های کنار جاده فرقی ندارد

کسی که در سفر است

می رود یا می آید

برای من اما فرق زیادی دارند

درختان مسیری که از تو دورم می کنند

و درختان مسیری که به تو نزدیکم

مادر

هر زمان که به آغوشی نیاز دارم آغوشت به روی من باز است .

زمانهایی را که به وجود یک دوست نیاز دارم دلت می فهمد .

زمانی که به آموختن درسی نیاز دارم چشمان بخشنده ات حالتی سختگیرانه و جدی به خود می گیرند .

قدرت و عشق تو مرا هدایت کرده و بال پرواز من بوده است .

مادرها در هر زمانی  و هر مکانی  و  هر شرایطی که فرزندانشان به وجود شان نیاز دارند حاضرند حتی زمانهایی که اصلاً فرزندان دوست داشتنی نیستند .

خدا میداند

دیگر کمتر اشک میریزم...

دارم بزرگ میشم یا سنگ، خدا میداند...

روزگاری خواهد رسید...

روزگاری خواهد رسید...

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای،

به یاد من ستاره ها را بشماری تا آرام شوی...

دلت هوایم را خواهد کرد،

به یاد خواهی آورد با هم بودنمان را...

به یاد خواهی آورد خنده هایم را...

به یاد خواهی آورد اشکهایم را...

به یاد خواهی آورد حرفهایم را...

مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی :دلتنگت شدم....

کاش...

کــاش مـی شــد جای مـن بــاشی تا بــدانی که چــه حـسی دارد وقتـی دلم بــرای کـسی مـثل تـو تـنگ می شــود
*

هوای ابری

همیشـــه هــوا تَـک نفـــــره نیسـت،

روزی تــو بَـرمـی‌گــَـردی

ابـــــــرهــا بـه خـــانـه‌ی‌شـــان مـی‌رَوَنــــد!

 

 

دفترهای قدیمی کاهی




ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده
...

هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی...

حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد!

خارپشتی شده ام

خارپشتی شده ام
که تیغ هایش دنیای امنی برایش ساخته
اما حسرت نوازشی عاشقانه تا ابد بر دلش مانده است...

بعضی ها می آیند...

بعضی ها اصلا میایند 

که بعدا فراموش شوند 
بعضی ها اصلا میایند 
که بعدا دلت سخت بگیرد از حرف هایِ نسبتا خوبُ زیادی رویا پردازانه شان!بعضی ها میایند 
که بعدا هوای دلت را ابری کننــد..میایند 
و بعدا تو خودت نیستی 
میاینـد 
و تو بعدا مجبوری که پا رویِ بعضی باور هایت بگذاری 
همین بعضی ها تحت الشعاع قرار میدهند فکرت را، دلت را، نگاهت را
که سنگ باشد 
سنگ با احساس، با غرور..همین بعضی ها با اینکه دوستت دارند 
اما میایند که دلت را فقط بگیرانند 
که فقط درد بکارنـد 
بغض حتی؛
و بعدا برونـد 
من که هیچ، دلِ " حرف " ها هم میگیرد از حرف زدنشان 
حرمت دلِ من که هیچ، حرمت دلِ حرف ها را هم نگه نمیدارند 
آه من که هیچ، 
خدا کند آه " حرف " ها دامانشان را نگیرد... فرحناز جارالهی

خوشبختی

خوشبختی یعنی:

داشتن کسی که پشتیبانت باشه
داشتن کسی که همراه و همدمت باشه و تورو بفهمه
یاد گرفتن استفاده از شادیهای ساده
و مهمتر از همه داشتن یک وجـــدان راحت

"هاروکی موراکامی"

 

دوستت‌ دارم‌ُ


دوستت‌ دارم‌ُ

با تو لج‌ بازی‌ نمی‌کنم‌ !

مانند کودکان‌،

سَرِ ماهی‌ها با تو قهر نخواهم‌ کرد:

ماهی‌ِ قرمز مال‌ِ تو،

ماهی‌ِ آبی‌ مال‌ِ من‌...

هر دو ماهی‌ مال‌ِ تو باشدُ

تو مال‌ِ من‌ !

**دوستت دارم...

 

گنجشک‌ها ورود تو را جار می‌زنند / آه ای بهار گمشده ... ای آن‌که آمدی !

از پس این همه برف ، که در دلم بارید، بوی تو می آید....

گل کـــاشـــتی  
بهار


بهار

مدت هاست که منتظر بهاریم

حالا

درختان شکوفه کرده اند

و پرندگان نغمه های بهارانه سر داده اند

گویی بهار آمده

اما انگار چیزی کم است

و من هنوز منتظر

چشم میاندازم به دور دست...


غصّه‌ی یک قاصدک

در کنار دلِ سنگ ،
برگ خشکی به شقایق میگفت :
قصّه‌ی غصّه‌ی یک قاصدک ِ بی مقصود ،
باد را برپا کرد …

آرش منتظری

نه نیروی ارتکاب گناه داریم و نه قدرت اجرای ثواب

ما به ندرت برای کسانی که از ما بهترند راز دل می‌گوییم. حتی از محضرشان می‌گریزیم. در مقابل، بیشتر اوقات اسرار خود را نزد کسانی اعتراف می‌کنیم که به ما شباهت دارند و در ضعفها و حقارتهایمان شریکند. بنابراین ما نمی‌خواهیم خودمان را اصلاح کنیم، یا بهتر شویم زیرا در این صورت ابتدا باید به حکم عجز و قصور خویش گردن نهیم. ما فقط می‌خواهیم که برحالمان رقت آورند و در راهی که می‌رویم تشویقمان کنند. خلاصه می‌خواهیم دیگر مقصر نباشیم و درعین حال برای تزکیه نفسمان هم قدمی بر نداریم. نه از وقاحت نصیب کافی برده‌ایم و نه از فضیلت. نه نیروی ارتکاب گناه داریم و نه قدرت اجرای ثواب.

چه فرقی میکند

چه فرقی میکند
باران ببارد ، نبارد
وقتی کسی نیست که با تو
قدم بردارد …

آرش منتظری

عشق یعنی


عشق یعنی دو سکوت ،
که به هم مینگرند
عشق یعنی نگران بودن یک برگ ، در فصل خزان
عشق یعنی نگران ، عشق یعنی نگران …

آرش منتظری

 

زندگی

زندگی بادکنکی ست
باد باید کرد و فرستاد هوا



http://ppi.blogfa.com/


دلم یک


دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید : خانه را ول کن بگو من کِی ، کجا باشم؟